• شماره های پیشین

    • فهرست مقالات روش‌شناسی

      • دسترسی آزاد مقاله

        1 - تطور روشی تفکر تأویلی در اسلام از کندی تا میرداماد
        سید محمد حسین میردامادی
        مقالة حاضر به بررسی دورنمایی از روش تفکر تأویلی حکمای اسلامي قبل از ملاصدرا پرداخته است. هرچند تفکر تأویلی همیشه به یک معنا بکار نرفته اما خصوصیت کلی آن، عدم تصلب به ظاهر و همراهی عقل و ملزومات آن با متن وحیانی بوده است. نگاه به این سیر تاریخی نشان‌دهندة رشد کلی (هر چند چکیده کامل
        مقالة حاضر به بررسی دورنمایی از روش تفکر تأویلی حکمای اسلامي قبل از ملاصدرا پرداخته است. هرچند تفکر تأویلی همیشه به یک معنا بکار نرفته اما خصوصیت کلی آن، عدم تصلب به ظاهر و همراهی عقل و ملزومات آن با متن وحیانی بوده است. نگاه به این سیر تاریخی نشان‌دهندة رشد کلی (هر چند با فراز و فرود) این روش در درون سنت حكمي اسلامي، است. دلیل این ادعا اینست که فرایند تأویل از دوگانه‌بینی دین و فلسفه بسمت وحدت مراتبی آن پیش آمده است. تفکر کاشف وحدت ـ اگر مستدل باشد ـ نشانة رشد عقلی است، چراکه عقل وحدت‌گرا و خیال کثرت‌گراست. در یک نگاه تاریخی ميتوان گفت تفکر تأویلی حکما از موضع دفاع از دین و فلسفه در مقابل یکدیگر که بسته به حکیم مورد بحث، گاهی با جانبداری از ظواهر دین و گاه با جانبداری از عقل و فلسفه بوده، بتدریج به این سو سوق پیدا کرده که حقیقت دین و عقل در طول هم بوده و جدا از هم نيستند، بلكه حقیقتي واحدند که با زبانهای مختلف بيان شده و آنچه مهم است درک روش و زبان بیان و محدودیتهای آن است. بنابرین شاهد سیر از انحصارگرایی و جزئی‌نگری به جامعه‌گرایی و جامع‌نگری هستیم. روش این مقاله توصیفی ـ تحلیلی است و با هدف نشان دادن سیر ‌اندیشة تأویلی در مهمترین حکمای قبل از ملاصدرا تدوين شده است‌. پرونده مقاله
      • دسترسی آزاد مقاله

        2 - سخن سردبیر
        حسین کلباسی اشتری
        تفکیک و تمایز علوم از جهت روش، هدف، موضوع و مسائل ـ‌که ازجمله موارد رئوس ثمانیه بشمار میروند‌ـ همواره مورد توجه دانشمندان دورۀ اسلامی قرار داشته، بگونه‌یی که در آغازین سده‌های هجری قمری، مجموعه‌یی از آثار ذیل عنوان طبقه‌بندی علوم به قلم آنان به رشته تحریر درآمده است؛ آث چکیده کامل
        تفکیک و تمایز علوم از جهت روش، هدف، موضوع و مسائل ـ‌که ازجمله موارد رئوس ثمانیه بشمار میروند‌ـ همواره مورد توجه دانشمندان دورۀ اسلامی قرار داشته، بگونه‌یی که در آغازین سده‌های هجری قمری، مجموعه‌یی از آثار ذیل عنوان طبقه‌بندی علوم به قلم آنان به رشته تحریر درآمده است؛ آثاری چون احصاء‌العلوم فارابی، کشاف اصطلاحات الفنون تهانوی و مفاتیح‌العلوم خوارزمی. این امر گذشته از آنکه نشان از تبحّر و تسلّط و حتی جامعیّت دانشمندان دورۀ آغازین تمدن اسلامی دارد، بر التفات و آگاهی آنان نسبت به مقوله‌یی که امروزه به نام روش‌شناسی (متدولوژی) علوم شهرت یافته است نیز دلالت دارد. مقصود از بیان این نکته آنست که تلقی برخی پژوهشگران، بویژه از میان گروه مستشرقان، مبنی بر اینکه دانشمندان علوم اسلامی توجه کافی به طبقه‌بندی و تفکیک و تمایز علوم از یکدیگر نداشته‌اند، با واقعیت مطابقت ندارد. شواهد و مصادیق مورد استناد آنان، نزدیک ساختن و حتی ادغام دانشهای کلام و عرفان با فلسفه است و برای نمونه، نظام فلسفی کسانی چون ملاصدرا را به کلام و حداکثر نوعی کلام عقلی تقلیل داده‌اند و نویسندگانی چون عابد الجابری، ابن‌سینا را به تداخل عرفان و فلسفه متهم ساخته و حتی از اینکه عناصر نوافلاطونی را وارد نظام فلسفی خویش گردانیده، سخت او را مورد انتقاد و نکوهش قرار میدهد. مجال آن نیست که خطای فاحش کسانی چون عابد الجابری را در اینجا تحلیل و بررسی کنیم، اما به اجمال باید گفت کسانی که با سنت فلسفی حکمای مسلمان، بویژه ابن‌سینا آشنایی حتی اولیه و مقدماتی دارند، بخوبی دریافته‌اند که شیخ‌الرئیس در جایی مانند سه نمط آخر اشارات و تنبیهات، در واقع به طراحی نوعی عرفان فلسفی و دقیقتر بگوییم، فلسفه عرفان دست ‌زده است و اگر نگوییم برای این طراحی نمیتوان نمونه و نظیری یافت، دست‌کم باید گفت کم‌نظیر است. در مورد نظام فلسفی ملاصدرا موسوم به حکمت متعالیه نیز چنین است، مضاف بر اینکه در همان آغازین نوشته‌های ملاصدرا، تعریفی که از این نظام فلسفی عرضه شده، مبادی، روش، موضوع و غایات آن را روشن ساخته است. از اینرو، اولاً به استناد منابع و مصادر متعدد تاریخی ـ‌که در برخی پژوهشهای تاریخ علم در دنیای اسلام انعکاس یافته است‌ـ تفکیک علوم و روش‌شناسی مربوط به آن در مدار توجه دانشمندان صدر قرار داشته و این خود بر بلوغ علمی آنان نیز دلالت دارد و ثانیاً، خوانش برخی از مستشرقان از نظامهای فلسفی دورۀ اسلامی دائر بر تداخل قلمروهای دانش، محل ایراد و اشکال جدّی است. مهمتر از آن، واقعیتی است که درک دانشمندان اسلامی بطورعام و حکما و فلاسفه بطور خاص، نسبت به ماهیت علم و وحدت درونی آن بگونه‌یی بوده است که با تقیّد به کثرت علوم و مرزبندیهای معرفتی آنها، به نوعی خط اتصال میان همۀ آن قلمروها قائل بوده‌اند که فهم آن با نگرشهای سطحی تحصلّی ـ پوزیتیویستی ـ و تقلیل‌گرایانه قابل جمع نیست. زمینۀ اصلی این تلقی وحدت‌گرایانه در نوع هستی‌شناسی حکمای مسلمان و نگاه آنان به هویت جمعی کائنات بوده و هست. نتیجه آنکه، در مقام ارزیابی و داوری، روش‌شناسی علوم در میان دانشمندان مسلمان را نباید و نمیتوان از مبادی وجودشناسانه آنان تفکیک کرد. امید آنکه پژوهشگران جوان و علاقمند به حوزۀ تاریخ و روش‌شناسی علوم، در بسط و گسترش آگاهی نسل حاضر نسبت به این میراث تاریخی و البته سنجش و نقد آن نیز اهتمام ورزند. پرونده مقاله